ای پدر ما که در آسمانی، نام تو مقدس باد. ملکوت تو بیاید. اراده تو چنانکه در آسمان است، بر زمین نیز کرده شود. نان کفاف ما را امروز به ما بده. و گناهان ما را ببخش چنانکه ما نیز، آنانکه بر ما گناه کردند را می‌بخشیم. و ما را در آزمایش میاور، بلکه از شریر رهایی ده. زیرا ملکوت، قدرت و جلال از آن توست تا ابدالاباد،
آمین.

۱۳۹۴/۱۲/۲۰

جفا بر مسیحیان و پیروان ادیان دیگر در ایران



چرا در حالی که قانون اساسی جمهوری اسلامی آزادی ادیان در ایران را مجازمی شمارد، این فقیهان قدرتمند نه تنها تاب تحمل وجود ادیان غیر از اسلام را ندارند بلکه برخلاف قانون، حکم به آزار و شکنجه و ارعاب و زندان پیروان ادیان دیګر نیز می دهند؟

چند ماه پیش یک وب سایت سوئدی – فارسی زبان به نام ایران تا آزادی مقاله ای را به قلم نوکیش مسیحی ایرانی ساکن سوئد  "فریبا عَلم رهنما" منتشر نمود. فریبا در نوشته خود مسئله جفا بر مسیحیان و پیروان ادیان دیگر در ایران را از نگاه قانون اساسی خود جمهوری اسلامی بررسی می کند و به جواب این سوال می پردازد که چرا با وجود تصویب اصول 13 و 14 قانون اساسی، مسئولان جمهوری اسلامی و فقهای شیعه تاب تحمل غیر مسلمانان را ندارند؟ متن کامل این نوشته تحلیلی را در زیر می خوانید:

جفا بر مسیحیان و پیروان ادیان دیگر در ایران

در اصل ۱۳ قانون اساسی ایران آمده است: مسیحی، یهودی و زرتشتی اقلیت های دینی به شمار می روند. آنها محترم اند و در انجام مراسم دینی آزادند، در امور خصوصی طبق دین خودشان حق دارند عمل کنند و در عبادت آزادی دارند. اصل ۱۴ قانون اساسی جمهوری اسلامی می ګوید: دولت جمهوری اسلامی ایران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیرمسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی عمل نمایند و حقوق انسانی آنان را رعایت کنند.
حال ببینیم آیا این اصول «اساسی» در ایران اجرا می شود و جمهوری اسلامی تابع قانون اساسی خویش هست یا خیر؟
پر واضح است که در جمهوری اسلامی نه تنها این اصول رعایت نمی شود بلکه برعکس، کاملا مخالف با این اصول عمل می ګردد چرا که برخلاف ظاهر در ایران این قانون اساسی نیست که حرف اول را می زند بلکه قدرت های قوی تری چون فقها بر قانون حکومت می نمایند.

در حالی که قانون اساسی جمهوری اسلامی آزادی ادیان در ایران را مجازمی شمارد، این فقیهان قدرتمند نه تنها تاب تحمل وجود ادیان غیر از اسلام را ندارند بلکه برخلاف قانون، حکم به آزار و شکنجه و ارعاب و زندان پیروان ادیان دیګر نیز می دهند. اما علت این احکام ناقض حقوق بشرچیست؟ مګر تعداد زیادی از مسلمانان در کشورهای مختلف اروپایی، آمریکایی و کانادا آزادانه زندګی نمی کنند و دین خود را تبلیغ نمی نمایند؟ چرا در این کشورها که اکثریت مسیحی می باشند، رهبران مذهبی آنان و دولت ها دستور به آزار و شکنجه و زندانی مسلمانان نمی دهند؟

این برخورد فقیهان اسلامی با غیرمسلمانها ناشی از ضعف ایمان به دین خودشان است. درواقع اگر به حقانیت دین خود باور دارند نباید از تبلیغ ادیان دیګر بهراسند. هراس، نشانه تردید به حقانیت خود است. باید همه ادیان حق تبلیغ داشته باشند و افراد حق انتخاب یا ردّ آنها را. اګر آنان اطمینان دارند که اسلام کامل ترین است پس نباید ترسی از رواج دین های دیګرداشته باشند.

باید از این فقیهان پرسید: چګونه است که کوچک ترین انتقادی درباره اسلام و پیامبر اسلام مصداق «سب النبی» بوده، حکم اش اعدام است، اما آنان خود به راحتی در مورد ادیان دیګر اظهارنظرکرده و پیروان آنها را به غل و زنجیر می کشند؟

جالب اینجاست که برخی از فقهای معروف چون علامه طباطبایی (کتاب المیزان)، مرتضی مطهری (کتاب جهاد) و جوادی آملی(کتاب تفسیر تسنیم) پا را فراترنهاده اند ومدعی هستند اګر در جامعه ای اجازه ندهند کلمه توحید (اسلام) تبلیغ شود، مسلمان ها مجازند به آن کشورحمله نظامی کرده و آن را به تسخیر در آورند و حتا به زور دیګران را مسلمان کنند! این در واقع همان حکایت مسلمان شدن ما ایرانیان در۱۴۰۰ سال پیش است.
اما با وجودی که از آغازانقلاب ۵۷ تا کنون دگراندیشان دینی با فشار، تعرض و آزارحکومت اسلامی روبرو بوده اند و با وجود تلاش های جمهوری اسلامی برای تبلیغ و تحمیل اسلام شیعه و نیز با وجود سختګیری ها و فشارهای وارده بر اقلیت های مذهبی و همچنین با وجود تصویب ماده ۲۲۵ قانون جدید مجازات اسلامی در مورد ارتداد و حکم آن، پدیده تغییر دین ایرانیان مسلمان به ویژه به مسیحیت روز به روز در حال ګسترش می باشد.

در مقابل، جمهوری اسلامی نیز به انواع اقدامات نظیر دستګیری و شکنجه نوکیشان، ممنوعیت چاپ انجیل به زبان پارسی، به آتش کشیدن انجیل (توجه داشته باشید که سوزاندن چند نسخه از قرآن در جهان چه اعتراضی ازطرف مسلمانان و رهبران آنها به دنبال داشت)، تعطیلی کلیساها و وادار کردن رهبران کلیساها به ارائه لیست اعضای کلیسا به اداره اطلاعات جهت فشار بر آنان و جلوګیری از ګسترش موج روی گرداندن از اسلام و روی آوردن به ادیان دیگر دست زده است.

سازمانی به نام «درهای باز» که هر سال بیانیه ای شامل فهرست پنجاه کشور جفا کننده به مسیحیان منتشرمی کند، درفهرست ژانویه ۲۰۱۱ ایران را در مقام پنجم پس از کره شمالی، افغانستان، عربستان سعودی و سومالی قرارداد.
به ګزارش مرکز خبررسانی سازمان ملل متحد، احمد شهید گزارشګر سازمان ملل در مورد وضعیت حقوق بشردر ایران و هاینر بیله فلد، ګزارشگر ویژه در مورد آزادی های مذهبی و عقیدتی در بیانیه مشترکی که در ۳۰ شهریور سال گذشته  در ژنو منتشر کردند، از بازداشت و حبس صدها تن از مسیحیان در ایران طی سال های اخیر ابراز نگرانی شدید کرده اند و اظهارداشته اند این دستگیری ها در حالیست که قانون اساسی جمهوری اسلامی، مسیحیت و آزادی فعالیت پیروانش را به رسمیت می شناسد و به لحاظ بین المللی نیز در این مورد تعهد دارد.
امید است این بیانیه ها بتواند تاثیری در بهبود وضعیت مسیحیان و پیروان سایر ادیان و مذاهب در ایران داشته باشد.

۱۳۹۴/۱۲/۱۷

وزیر دانمارکی :مایلم مسجد شهر آرهوس را با خاک یکسان کنم



شبکه تی وی تو دانمارک ویدیوی از امام مسجد شهر آرهوس را نشان داد که وی در بین نمازگزاران گفته: زنانی که به همسران خود خیانت کنند می بایست سنگسار شده و یا بر اساس قوانین شریعه شلاق زده شوند.



به گزارش «محبت نیوز» شبکه تی وی تو دانمارک ویدیوی از «ابو بلال» امام مسجد شهر آرهوس را نشان می دهد که به «منبر» رفته و مشغول موعظه است. وی در بین نمازگزاران روز جمعه در شهر ارهوس دانمارک گفت: “زنانی که به همسران خود خیانت کنند می بایست سنگسار شده و یا بر اساس قوانین شریعه شلاق زده شوند.”

وزیر مهاجرت دانمارک در گفتگو با رسانه محلی گفت : مایلم مسجد شهر آرهوس را با خاک یکسان کنم.

ایران گلوبال به نقل از دنسک پرسیسک خبر داد، سیاستمداران این کشور پیشنهاد خود را برای بستن درهای مسجد شهر آرهوس دانمارک اعلام کردند. حزب مردم دانمارک در بیانه اعلام کرد ما خواستار بسته شدن مسجد مسلمانان شهر آرهوس هستیم سرویس اطلاعات – امنیت (بی آی تی ) دانمارک در گزارش اعلام کرد . شبکه تی وی تو دانمارک ویدیوی از «ابو بلال» امام مسجد شهر آرهوس را نشان می دهد که به «منبر» رفته و مشغول موعظه است. وی در بین نمازگزاران روز جمعه در شهر ارهوس دانمارک گفت: زنانی که به همسران خود خیانت کنند می بایست سنگسار شده و یا بر اساس قوانین شریعه شلاق زده شوند.

به گزارش رسانه در پی گفته های این امام وزیر مهاجرت دانمارک خانم Inge Støjberg اعلام کرد مایلم بزودی مسجد شهر آرهوس دانمارک رأ با خاک یکسان کنم . وی همچنین به امام این مسجد گفت باید هرچه سریعتر چمدان های خود رأ برای اخراج شدن إز دانمارک ببندد.

قشقاوی: نمی‌توانیم به پناهجویان بدون درخواست آنها کمکی بکنیم



معاون وزیر خارجه ایران، ۱۵ اسفند ماه، در یک برنامه تلویزیونی گفته است «بر اساس قوانین بین‌المللی دولت نمی‌تواند به پناهجویان، بدون درخواست از سفارت کشور مبتوعشان، کمکی بکند».



به گزارش «محبت نیوز» حسن قشقاوی در جریان برنامه تیتر امشب شبکه خبر رادیو و تلویزیون دولتی ایران، در عین حال می‌گوید سفارت‌خانه‌های ایران می‌توانند برای پناهجویان برگه عبور بازگشت به کشور صادر کنند، «اما در زمینه‌ مالی و هزینه‌های بازگشت قولی نمی‌دهیم».

به گفته آقای قشقاوی «حدود ۲ هزار نفر» از پناهجویان ایرانی، طی «دو سه ماه اخیر» از آلمان به ایران بازگشته‌اند.

آلمان مقصد اصلی موج کم‌سابقه پناهجویانی بوده که در ماه‌های گذشته از دریا و خشکی خود را به کشورهای اروپایی رسانده‌اند.

اتحادیه اروپا تاکید کرده است که اولویت در مورد پناهجویان با آوارگان جنگ‌ها و کشمکش‌های سوریه، عراق و افغانستان است.

به گفته رادیو  اروپای ازاد به تازگی دونالد توسک، رئیس این اتحادیه از مهاجران اقتصادی غیرقانونی خواسته است تا به اروپا نیایند، چون این کار «تنها جان و مال آنها را به خطر می‌اندازد» و «فایده‌ای نخواهد داشت».

آمار دقیقی وجود ندارد که مشخص کند عمده شهروندان ایرانی که اخیرن خود را به اروپا رسانده‌اند، چه درخواستی برای مهاجرت یا سکونت ارائه می‌کنند. هر چند معاون وزیر خارجه ایران گفته این موضوع «بیش از آنکه حقوقی باشد، سیاسی است و بسیاری از پناهجویان به دلیل موضع‌گیری سیاسی تقاضای پناهندگی از دیگر کشورها را دارند».

حسن قشقاوی با اشاره به گروهی از ایرانیان که در جریان اعتراض، لب‌های خود را در فرانسه دوخته‌اند، می‌گوید «آنها تمایلی برای بازگشت به ایران ندارند و می‌خواهند خود را به انگلستان برسانند».

ایرانی‌هایی که لب‌های خود را دوخته‌اند در محلی موسوم به «جنگل» در کاله فرانسه به سر می‌بردند. پلیس در حال تخریب این محل است.
معاون وزیر خارجه ایران می‌گوید «تلاش می‌کنیم این پناهجویان را متقاعد کنیم به ایران بازگردند».

شش ایرانی از ۱۲ اسفند ماه در اعتراض به تخلیه و تخریب محل سکونت گروهی از مهاجران در شمال فرانسه، لب‌هایشان را دوختند.

قشقاوی بار دیگر بر نقطه نظر پیشین وزارت خارجه ایران تاکید کرده است، که تهران دیپورت اجباری پناهجویان را نخواهد پذیرفت.

اتحادیه اروپا روز دوشنبه جلسه‌ای با ترکیه بر سر مسئله مهاجران و پناهجویان خواهد داشت. این اتحادیه قرار است ۳ میلیارد دلار به ترکیه کمک کند، اما هنوز نحوه استفاده از این کمک مشخص نیست.

رئیس اتحادیه اروپا به تازگی گفته است برای بسیاری از کشورهای آن اتحادیه، بهترین راه در حال حاضر اخراج گسترده و فوری پناهجویان از یونان و بازگرداندن آنها به ترکیه است.

۱۳۹۴/۱۲/۱۶

عفو بین‌الملل: ایران به نقض حقوق بشر ادامه می‌دهد

سازمان عفو بین الملل در گزارش سالانه خود با اعلام اینکه در سال ۲۰۱۵ وضعیت حقوق بشر در جهان رو به وخامت گذاشته، از وضعیت حقوق بشر در ایران به شدت انتقاد کرده است.
وضعیت حقوق بشر در جهان در سایه ظهور و قدرت گرفتن گروه‌ هایی مانند داعش و بوکو حرام وخیم تر شده است.
این سازمان مدافع حقوق بشر در ادامه گفته است که ایران همچنان به شدت به محدود کردن آزادی‌ها، حصر و حبس فعالان سیاسی، شکنجه و رفتارهای غیر انسانی، قطع عضو و شلاق در ملا عام، اعدام نوجوانان و … ادامه می‌دهد.
عفو بین‌الملل گفته است که مقام‌های ایرانی همچنین به ایجاد محدودیت شدید در زمینه آزادی بیان یا تشکیل تجمعات ادامه داده، شبکه‌های اجتماعی را فیلتر کرده، نشریات را توقیف یا تعطیل و روزنامه‌نگاران را بازداشت و زندانی کرده‌اند.
این سازمان از میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی نیز سخن به میان آورده و گفته است آنها همچنان بدون دادگاه و محکومیتی در حصر به سر می‌برند.
نادیده گرفته شدن حقوق زنان، اقلیت‌های قومی، دادگاه‌های ناعادلانه و ایجاد محدویت‌ برای گروه‌ های مختلف مذهبی و عقیدتی از موارد دیگری‌ است که عفو بین‌الملل در گزارش سالیانه خود از آنها سخن گفته است.
مقام‌های قضایی ایران بارها انتقاد نهادهای بین‌المللی حقوق بشری از وضعیت نقض حقوق بشر در ایران را رد کرده ‌اند.

کمپ پناهندگان آلمان؛ تهدید نوکیشان مسیحی از سوی پناهندگان مسلمان

در حالیکه تعصبات کور افراط گرایان مسلمان خاورمیانه را به آتش کشیده است، باز عده ای از پناهندگان مسلمان با همان تعصبات قدم بر خاک اروپا گذاشته اند.

 آلمان در حالی پذیرای هزاران پناهجوی مسلمان شده است که پناهندگان مسیحی در این کشور از شرایط نامطلوب امنیتی رنج می برند. کمپ های پناهندگی آلمان در “قرق” پناهندگان مسلمان افراطی است.
به گفته خبرگزاری (VOP)، پناهندگان مسیحی در کشور اروپایی آلمان نیز از امنیت مناسبی برخوردار نیستند. پناهندگان مسیحی به ویژه نوکیشان مسیحی همواره از سوی پناهندگان مسلمان تهدید می شوند.
یک نوکیش مسیحی ایرانی می گوید تقریبن خواندن کتاب مقدس یا استفاده از سمبل های مسیحی در کمپ های پناهندگی آلمان خطر جانی به همراه دارد. به گفته وی پناهندگان مسلمان با ایجاد جوی رعب انگیز امنیت کمپ های پناهندگی آلمان را به حداقل رسانده اند. این جوان ایرانی خود قربانی یک تهاجم دسته جمعی از سوی ٧٠ پناهنده مسلمان است، تهاجمی که اگر دخالت ٢٠ نیروی پلیس نبود شاید به مرگ وی می انجامید.
مسئولین دولتی آلمان این رخدادها را تأیید می کنند. به گفته این مقامات آلمانی پناهندگان مسیحی در برلین و سایر شهرهای آلمان قربانی این تعصبات کور هستند.

کشیش گوتفرد مارتنس که هم اکنون میزبان جمعی از نوکیشان مسیحی ایرانی در کلیسای خویش است می گوید تقریبن نیمی از اعضای کلیسای ما ساکن کمپ های پناهندگی هستند. به اعتقاد کشیش مارتنس این افراد از وضعیت امنیتی خوبی برخوردار نیستند و مسئولین باید چاره اندیشی کنند.
در حالیکه تعصبات کور افراط گرایان مسلمان خاورمیانه را به آتش کشیده است، باز عده ای از پناهندگان مسلمان با همان تعصبات قدم بر خاک اروپا گذاشته اند. رفتارهای زشت و زننده این پناهندگان، نگاه مردم کشورهای اروپایی به سایر پناهندگان مسلمان را نیز تغییر داده است. هم اکنون بسیاری از کشورهای اروپای مخالف پذیرش پناهجویان عمدتن مسلمان هستند.

۱۳۹۴/۱۲/۱۵

یوحنا باب ۲۱

یوحنا 21


1چندی بعد عیسی در كنار دریای طبریه بار دیگر خود را به شاگردان ظاهر ساخت. ظاهر شدن او این‌طور بود:2شمعون پطرس و تومای ملقّب به دوقلو و نتنائیل كه اهل قانای جلیل بود و دو پسر زِبدی و دو شاگرد دیگر در آنجا بودند. 3شمعون پطرس به آنها گفت: «من می‌خواهم به ماهیگیری بروم.» آنها گفتند: «ما هم با تو می‌آییم.» پس آنها به راه افتاده سوار قایقی شدند. امّا در آن شب چیزی صید نكردند. 4وقتی صبح شد، عیسی در ساحل ایستاده بود ولی شاگردان او را نشناختند. 5او به آنها گفت: «دوستان، چیزی گرفته‌اید؟» آنها جواب دادند: «خیر.» 6عیسی به آنها گفت: «تور را به طرف راست قایق بیندازید، در آنجا ماهی خواهید یافت.» آنها همین كار را كردند و آن‌قدر ماهی گرفتند كه نتوانستند تور را به داخل قایق بكشند. 7پس آن شاگردی كه عیسی او را دوست می‌داشت به پطرس گفت: «این خداوند است!» وقتی شمعون پطرس كه برهنه بود این را شنید لباسش را به خود پیچید و به داخل آب پرید. 8بقیّهٔ شاگردان با قایق به طرف خشكی آمدند و تور پر از ماهی را به دنبال خود می‌کشیدند زیرا از خشكی فقط یكصد متر دور بودند. 9وقتی به خشكی رسیدند، در آنجا آتشی دیدند كه ماهی روی آن قرار داشت و با مقداری نان آماده بود. 10عیسی به آنها گفت: «مقداری از ماهیانی را كه الآن گرفتید بیاورید.» 11شمعون پطرس به طرف قایق رفت و توری را كه از یكصد و پنجاه و سه ماهی بزرگ پر بود به خشكی كشید و با وجود آن‌همه ماهی، تور پاره نشد. 12عیسی به آنها گفت: «بیایید صبحانه بخورید.» هیچ‌یک از شاگردان جرأت نكرد از او بپرسد: «تو كیستی؟» آنها می‌دانستند كه او خداوند است. 13پس عیسی پیش آمده نان را برداشت و به آنان داد و ماهی را نیز همین‌طور. 14این سومین باری بود كه عیسی پس از رستاخیز از مردگان به شاگردانش ظاهر شد. 15بعد از صبحانه، عیسی به شمعون پطرس گفت: «ای شمعون پسر یونا، آیا مرا بیش از اینها محبّت می‌نمایی؟» پطرس جواب داد: «آری، ای خداوند، تو می‌دانی كه تو را دوست دارم.» عیسی گفت: «پس به برّه‌های من خوراک بده.» 16بار دوم پرسید: «ای شمعون پسر یونا، آیا مرا محبّت می‌نمایی؟» پطرس پاسخ داد: «ای خداوند، تو می‌دانی كه تو را دوست دارم.» عیسی به او گفت: «پس از گوسفندان من پاسداری كن.» 17سومین بار عیسی از او پرسید: «ای شمعون پسر یونا، آیا مرا دوست داری؟» پطرس از اینكه بار سوم از او پرسید آیا مرا دوست داری، آزرده‌ خاطر شده گفت: «خداوندا تو از همه‌چیز اطّلاع داری، تو می‌دانی كه تو را دوست دارم.» عیسی گفت: «گوسفندان مرا خوراک بده. 18در حقیقت به تو می‌گویم در وقتی‌که جوان بودی كمر خود را می‌بستی و به هرجا كه می‌خواستی می‌رفتی، ولی وقتی پیر بشوی، دستهایت را دراز خواهی كرد و دیگران تو را خواهند بست و به جایی‌که نمی‌خواهی خواهند برد.» 19به این وسیله عیسی اشاره به نوع مرگی نمود كه پطرس می‌بایست برای جلال خدا متحمّل شود و بعد به او گفت: «به دنبال من بیا.» 20پطرس به اطراف نگاه كرد و دید آن شاگردی كه عیسی او را دوست می‌داشت، از عقب می‌آید یعنی همان شاگردی كه در وقت شام پهلوی عیسی نشسته و از او پرسیده بود: «خداوندا، كیست آن‌کس كه تو را تسلیم خواهد كرد؟»21وقتی پطرس چشمش به آن شاگرد افتاد از عیسی پرسید: «خداوندا، عاقبت او چه خواهد بود؟» 22عیسی به او گفت: «اگر میل من این باشد كه تا وقت آمدن من او بماند، به تو چه ربطی دارد؟ تو به دنبال من بیا.» 23این گفتهٔ عیسی در میان شاگردان پیچید و همه تصوّر كردند كه آن شاگرد نخواهد مرد، ولی در واقع عیسی نگفت كه او نخواهد مرد. او فقط گفته بود: «اگر میل من این باشد كه تا وقت آمدن من او بماند به تو چه ربطی دارد؟» 24و این همان شاگردی است كه این چیزها را نوشته و به درستی آنها شهادت می‌دهد و ما می‌دانیم كه شهادت او راست است. 25البتّه عیسی كارهای بسیار دیگری هم انجام داد كه اگر جزئیات آنها به تفصیل نوشته شود، تصوّر می‌کنم تمام دنیا هم گنجایش كتابهایی را كه نوشته می‌شد، نمی‌داشت.

یوحنا باب ۲۰

یوحنا 20


1بامداد روز اول هفته وقتی هوا هنوز تاریک بود. مریم مجدلیه بر سر قبر آمد و دید كه سنگ از جلوی قبر برداشته شده است. 2او دوان‌دوان نزد شمعون پطرس و آن شاگردی كه عیسی او را دوست می‌داشت رفت و به آنها گفت: «خداوند را از قبر برده‌اند و نمی‌دانیم او را كجا گذاشته‌اند.» 3پس پطرس و آن شاگرد دیگر به راه افتادند و به طرف قبر رفتند. 4هر دو با هم می‌دویدند، ولی آن شاگرد دیگر از پطرس جلو افتاد و اول به سر قبر رسید.5او خم شد و به داخل قبر نگاه كرده، كفن را دید كه در آنجا قرار داشت. ولی به داخل قبر نرفت. 6بعد شمعون پطرس هم رسید و به داخل قبر رفت. او هم كفن را دید كه در آنجا قرار داشت 7و آن دستمالی كه روی سر او بود در كنار كفن نبود بلكه پیچیده شده و دور از آن در گوشه‌ای گذاشته شده بود. 8بعد، آن شاگردی هم كه ابتدا به قبر رسید به داخل رفت، آن را دید و ایمان آورد. 9زیرا تا آن وقت آنها كلام خدا را نفهمیده بودند كه او باید بعد از مرگ دوباره زنده شود. 10پس آن دو شاگرد به منزل خود برگشتند. 11امّا مریم در خارج قبر ایستاده بود و گریه می‌کرد. همان‌طور كه او اشک می‌ریخت خم شد و به داخل قبر نگاه كرد 12و دو فرشتهٔ سفید پوش را دید كه در جایی‌که بدن عیسی را گذاشته بود، یکی نزدیک سر و دیگری نزدیک پا نشسته بودند. 13آنها به او گفتند: «ای زن، چرا گریه می‌کنی؟» او پاسخ داد: «خداوند مرا برده‌اند و نمی‌دانم او را كجا گذاشته‌اند.»14وقتی این را گفت به عقب برگشت و عیسی را دید كه در آنجا ایستاده است ولی او را نشناخت. 15عیسی به او گفت: «ای زن، چرا گریه می‌کنی؟ به دنبال چه کسی می‌گردی؟» مریم به گمان اینكه او باغبان است به او گفت: «ای آقا، اگر تو او را برده‌ای به من بگو او را كجا گذاشته‌ای تا من او را ببرم.» 16عیسی گفت: «ای مریم.» مریم برگشت و به زبان عبری گفت: «ربونی.» (یعنی ای استاد.) 17عیسی به او گفت: «به من دست نزن! زیرا هنوز به نزد پدر بالا نرفته‌ام امّا نزد برادران من برو و به آنان بگو كه اكنون نزد پدر خود و پدر شما و خدای خود و خدای شما بالا می‌روم.» 18مریم مجدلیه نزد شاگردان رفت و به آنها گفت: «من خداوند را دیده‌ام.» و سپس پیغام او را به آنان رسانید. 19در غروب روز یكشنبه وقتی شاگردان از ترس یهودیان در پشت درهای بسته، دور هم جمع شده بودند، عیسی آمده در میان آنان ایستاد و گفت: «سلام بر شما باد!» 20و بعد دستها و پهلوی خود را به آنان نشان داد. وقتی شاگردان، خداوند را دیدند، بسیار شاد شدند. 21عیسی باز هم گفت: «سلام بر شما باد! همان‌طور كه پدر مرا فرستاد من نیز شما را می‌فرستم.» 22بعد از گفتن این سخن، عیسی بر آنان دمید و گفت: «روح‌القدس را بیابید، 23گناهان کسانی را كه ببخشید، بخشیده می‌شود و آنانی را كه نبخشید، بخشیده نخواهد شد.» 24یکی از دوازده شاگرد یعنی توما كه به معنی دوقلو است، موقعی که عیسی آمد با آنها نبود.25پس وقتی‌که سایر شاگردان به او گفتند: «ما خداوند را دیده‌ایم.» او گفت: «من تا جای میخها را در دستش نبینم و تا انگشت خود را در جای میخها و دستم را در پهلویش نگذارم باور نخواهم كرد.» 26بعد از هشت روز، وقتی شاگردان بار دیگر با هم بودند و توما هم با آنان بود، با وجود اینكه درها بسته بود، عیسی به درون آمد و در میان آنان ایستاد و گفت: «سلام بر شما باد.» 27و بعد به توما گفت: «انگشت خود را به اینجا بیاور، دستهای مرا ببین، دست خود را بر پهلوی من بگذار و دیگر بی‌ایمان نباش بلكه ایمان داشته باش.» 28توما گفت: «ای خداوند من و ای خدای من.» 29عیسی گفت: «آیا تو به‌خاطر اینكه مرا دیده‌ای ایمان آوردی؟ خوشا به حال کسانی‌که مرا ندیده‌اند و ایمان می‌آورند.» 30عیسی معجزات بسیار دیگری در حضور شاگردان خود انجام داد كه در این كتاب نوشته نشد. 31ولی این‌قدر نوشته شد تا شما ایمان بیاورید كه عیسی، مسیح و پسر خداست و تا ایمان آورده به وسیلهٔ نام او صاحب حیات جاودان شوید.

یوحنا باب ۱۹

یوحنا 19


1در این وقت پیلاطس دستور داد عیسی را تازیانه زدند 2و سربازان تاجی از خار بافته بر سر او گذاشتند و ردایی ارغوانی رنگ به او پوشانیدند. 3و نزد او می‌آمدند و می‌گفتند: «درود بر پادشاه یهود!» و به او سیلی می‌زدند.4بار دیگر پیلاطس بیرون آمد و به آنها گفت: «ببینید، او را نزد شما می‌آورم تا بدانید كه در او هیچ جُرمی نمی‌بینم.» 5و عیسی درحالی‌که تاج خاری بر سر و ردایی ارغوانی برتن داشت بیرون آمد. پیلاطس گفت: «ببینید، آن مرد اینجاست.» 6وقتی سران كاهنان و مأموران آنها را دیدند، فریاد كردند: «مصلوبش كن! مصلوبش كن!» پیلاطس گفت: «شما او را ببرید و مصلوبش كنید، چون من هیچ تقصیری در او نمی‌بینم.» 7یهودیان پاسخ دادند: «ما قانونی داریم كه به موجب آن او باید بمیرد، زیرا ادّعا می‌کند كه پسر خداست.» 8وقتی پیلاطس این را شنید بیش از پیش هراسان شد 9و باز به کاخ خود رفت و از عیسی پرسید: «تو اهل كجا هستی؟» عیسی به او پاسخ نداد. 10پیلاطس گفت: «آیا به من جواب نمی‌دهی؟ مگر نمی‌دانی كه من قدرت دارم تو را آزاد سازم و قدرت دارم تو را مصلوب نمایم؟» 11عیسی در جواب گفت: «تو هیچ قدرتی بر من نمی‌داشتی، اگر خدا آن را به تو نمی‌داد. از این رو کسی‌که مرا به تو تسلیم نمود، تقصیر بیشتری دارد.» 12از آن وقت به بعد پیلاطس سعی كرد او را آزاد سازد ولی یهودیان دایماً فریاد می‌کردند: «اگر این مرد را آزاد كنی دوست قیصر نیستی. هرکه ادّعای پادشاهی كند، دشمن قیصر است.» 13وقتی پیلاطس این را شنید عیسی را بیرون آورد و خود در محلی موسوم به سنگفرش كه به زبان عبری آن را جباتا می‌گفتند، بر مسند قضاوت نشست. 14وقت تهیّه فصح و نزدیک ظهر بود كه پیلاطس به یهودیان گفت: «ببینید، پادشاه شما اینجاست.» 15ولی آنها فریاد كردند: «اعدامش كن! اعدامش كن! مصلوبش كن!» پیلاطس گفت: «آیا می‌خواهید پادشاه شما را مصلوب كنم؟» سران كاهنان جواب دادند: «ما پادشاهی جز قیصر نداریم.» 16سرانجام پیلاطس عیسی را به دست آنها داد تا مصلوب شود. پس آنها عیسی را تحویل گرفتند. 17عیسی درحالی‌که صلیب خود را می‌برد، به جایی‌که به «محلهٔ كاسه سر» و به عبری به جُلجُتا موسوم است، رفت. 18در آنجا او را به صلیب میخكوب كردند و با او دو نفر دیگر را یکی در دست راست و دیگری در سمت چپ او مصلوب كردند و عیسی در وسط آن دو نفر بود. 19پیلاطس تقصیرنامه‌ای نوشت تا بر صلیب نصب گردد و آن نوشته چنین بود: «عیسای ناصری پادشاه یهود.» 20بسیاری از یهودیان این تقصیرنامه را خواندند، زیرا جایی‌که عیسی مصلوب شد از شهر دور نبود و آن تقصیرنامه به زبانهای عبری و لاتین و یونانی نوشته شده بود. 21بنابراین، سران كاهنان یهود به پیلاطس گفتند: «ننویس پادشاه یهود، بنویس او ادّعا می‌کرد كه پادشاه یهود است.» 22پیلاطس پاسخ داد: «هرچه نوشتم، نوشتم.» 23پس از اینكه سربازان عیسی را به صلیب میخكوب كردند، لباسهای او را برداشتند و چهار قسمت كردند و هر یک از سربازان یک قسمت از آن را برداشت ولی پیراهن او كه درز نداشت و از بالا تا پایین یک‌پارچه بافته شده بود، باقی ماند. 24پس آنها به یكدیگر گفتند: «آن را پاره نكنیم، بیایید روی آن قرعه بیندازیم و ببینیم به چه كسی می‌رسد.» به این ترتیب كلام خدا كه می‌فرماید: «لباسهای مرا در میان خود تقسیم كردند و بر ردایم قرعه افكندند.» به حقیقت پیوست و سربازان همین كار را كردند. 25نزدیک صلیبی كه عیسی به آن میخكوب شده بود، مادر عیسی به اتّفاق خواهرش مریم زن كلوپاس و مریم مجدلیه ایستاده بودند. 26وقتی عیسی مادر خود را دید كه پهلوی همان شاگردی كه او را دوست می‌داشت ایستاده است، به مادر خود گفت: «مادر، این پسر تو می‌باشد.» 27و بعد به شاگرد خود گفت: «و این مادر تو می‌باشد.» و از همان لحظه آن شاگرد او را به خانهٔ خود برد. 28بعد از آن عیسی دید كه همه‌چیز انجام شده است، گفت: «تشنه‌ام.» و به این طریق پیشگویی كلام خدا تحقّق یافت. 29خمره‌ای پر از شراب تُرشیده در آنجا قرار داشت. آنها اسفنجی را به شراب آغشته كردند و آن را بر سر نی‌ای گذارده جلوی دهان او گرفتند. 30وقتی عیسی به شراب لب زد گفت: «تمام شد.» بعد سر به‌ زیر افكنده جان سپرد. 31چون جمعه با روز تهیّه فصح مصادف بود و یهودیان نمی‌خواستند اجساد مصلوب شدگان در آن سبت بزرگ بر روی صلیب بماند، از پیلاطس درخواست كردند كه ساق پای آن سه را بشكنند و آنها را از صلیب پایین بیاورند. 32پس سربازان جلو آمدند و ساق پای آن دو نفری را كه با عیسی مصلوب شده بودند، شكستند. 33امّا وقتی نزد عیسی آمدند، دیدند كه او مرده است و از این رو ساقهای او را نشكستند. 34امّا یکی از سربازان نیزه‌ای به پهلوی او فرو كرد و خون و آب از بدنش جاری شد. 35کسی‌که خود شاهد این واقعه بود این را می‌گوید و شهادت او راست است، او حقیقت را می‌گوید تا شما نیز ایمان آورید. 36چنین شد تا پیشگویی کتاب‌مقدّس كه می‌فرماید: «هیچ‌یک از استخوانهایش شكسته نخواهد شد.» تحقّق یابد. 37و در جای دیگر می‌فرماید: «آنها به کسی‌که نیزه زده‌اند، نگاه خواهند كرد.» 38بعد از آن یوسف رامه‌ای كه به علّت ترس از یهودیان مخفیانه شاگرد عیسی بود، نزد پیلاطس رفت و اجازه خواست كه جنازهٔ عیسی را بردارد. پیلاطس به او اجازه داد. پس آمد و جسد عیسی را برداشت.39نیقودیموس، یعنی همان کسی‌که ابتدا شبانه به دیدن عیسی رفته بود، نیز آمد و با خود مخلوطی از مُرّ و چوب عود كه در حدود پنجاه كیلو می‌شد، آورد. 40آنها بدن عیسی را بردند و مطابق مراسم تدفین یهود، در پارچه‌ای كتانی با داروهای معطّر پیچیدند. 41در نزدیكی محلی كه او مصلوب شد، باغی بود و در آن باغ قبر تازه‌ای قرار داشت كه هنوز کسی در آن دفن نشده بود. 42چون روز قبل از سبت بود و قبر هم در همان نزدیكی قرار داشت، جسد عیسی را در آنجا دفن كردند.

یوحنا باب ۱۸



1پس از این سخنان، عیسی با شاگردان خود به آن طرف درّهٔ قدرون رفت. در آنجا باغی بود كه عیسی و شاگردانش وارد آن شدند. 2یهودا كه تسلیم‌كنندهٔ او بود، می‌دانست آن محل كجاست زیرا عیسی و شاگردانش اغلب در آنجا جمع می‌شدند. 3پس یهودا یک‌دسته از سربازان و پاسبانانی را كه سران كاهنان و فریسیان فرستاده بودند با خود به آن باغ برد. آنها مجهّز به چراغها و مشعل‌ها و اسلحه بودند. 4عیسی با وجودی كه می‌دانست چه اتّفاقی برایش خواهد افتاد، جلو رفت و از آنان پرسید: «به دنبال چه كسی می‌گردید؟» 5به او گفتند: «به دنبال عیسی ناصری.» عیسی به آنان گفت: «من هستم.» و یهودای خائن هم همراه آنان بود 6وقتی عیسی به آنان گفت: «من هستم»، آنان عقب‌عقب رفته به زمین افتادند. 7پس عیسی بار دیگر پرسید: «به دنبال چه كسی می‌گردید؟» آنها جواب دادند: «عیسای ناصری.» 8عیسی گفت: «من كه به شما گفتم خودم هستم. اگر به دنبال من می‌گردید، بگذارید اینها بروند.» 9او این را گفت تا به آنچه قبلاً فرموده بود تحقّق بخشد: «هیچ‌یک از کسانی‌که به من سپردی گُم نشد.» 10آنگاه شمعون پطرس شمشیری را كه همراه داشت كشیده، ضربه‌ای به نوكر كاهن اعظم كه ملوک نام داشت زد و گوش راست او را برید. 11عیسی به پطرس گفت: «شمشیرت را غلاف كن. آیا جامی را كه پدر به من داده است نباید بنوشم؟» 12سپس آن سربازان به اتّفاق فرماندهٔ خود و پاسبانان یهود عیسی را دستگیر كرده، محكم بستند. 13ابتدا او را نزد حنا پدرزن قیافا كه در آن موقع كاهن اعظم، بود بردند 14و این همان قیافایی بود كه به یهودیان گفته بود كه به خیر و صلاح آنان است اگر یک نفر به‌خاطر قوم بمیرد. 15شمعون پطرس و یک شاگرد دیگر به دنبال عیسی رفتند و چون آن شاگرد با كاهن اعظم آشنایی داشت همراه عیسی به داخل خانهٔ كاهن اعظم رفت. 16امّا پطرس در بیرون منزل، نزدیک در ایستاد. پس آن شاگردی كه با كاهن اعظم آشنایی داشت بیرون آمد و به دربان چیزی گفت و پطرس را به داخل برد.17خادمه‌ای كه جلوی در خدمت می‌کرد گفت: «مگر تو یکی از شاگردان این مرد نیستی؟» او گفت: «نه، نیستم.» 18نوكران و نگهبانان، آتش افروخته بودند زیرا هوا سرد بود و دور آتش ایستاده خود را گرم می‌کردند. پطرس نیز پهلوی آنان ایستاده بود و خود را گرم می‌کرد. 19كاهن اعظم از عیسی دربارهٔ شاگردان و تعالیم او سؤالاتی كرد. 20عیسی پاسخ داد: «من به طور علنی و در مقابل همه صحبت کرده‌ام. همیشه در كنیسه و در معبد بزرگ یعنی در جایی‌که همهٔ یهودیان جمع می‌شوند، تعلیم داده‌ام و هیچ‌وقت در خفا چیزی نگفته‌ام، 21پس چرا از من سؤال می‌کنی؟ از کسانی‌که سخنان مرا شنیده‌اند بپرس. آنها می‌دانند چه گفته‌ام.» 22وقتی عیسی این را گفت یکی از نگهبانان كه در آنجا ایستاده بود به او سیلی زده گفت: «آیا این‌طور به كاهن اعظم جواب می‌دهی؟» 23عیسی به او گفت: «اگر بد گفتم، با دلیل خطای مرا ثابت كن و اگر درست جواب دادم چرا مرا می‌زنی؟» 24سپس حنا او را دست‌بسته نزد قیافا كاهن اعظم فرستاد. 25شمعون پطرس در آنجا ایستاده بود و خود را گرم می‌کرد. عدّه‌ای از او پرسیدند: «مگر تو از شاگردان او نیستی؟» او منكر شد و گفت: «نه، نیستم»26یکی از خدمتكاران كاهن اعظم كه از خویشاوندان آن کسی بود كه پطرس گوشش را بریده بود به او گفت: «مگر من خودم تو را در باغ با او ندیدم؟» 27پطرس باز هم منكر شد و درست در همان وقت خروس بانگ زد.28صبح زود عیسی را از نزد قیافا به کاخ فرماندار بردند. یهودیان به کاخ وارد نشدند مبادا ناپاک شوند و نتوانند غذای فصح را بخورند. 29پس پیلاطس بیرون آمد و از آنها پرسید: «چه شكایتی علیه این مرد دارید؟» 30در جواب گفتند: «اگر جنایتكار نبود او را نزد تو نمی‌آوردیم.» 31پیلاطس گفت: «او را ببرید و بر طبق قانون خود محاكمه نمایید.» یهودیان به او پاسخ دادند: «طبق قانون، ما اجازه نداریم کسی را بكشیم.» 32و به این ترتیب آنچه كه عیسی در اشاره به نحوهٔ مرگ خود گفته بود تحقّق یافت. 33سپس پیلاطس به کاخ برگشت و عیسی را احضار كرده از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهود هستی؟» 34عیسی پاسخ داد: «آیا این نظر خود توست یا دیگران دربارهٔ من چنین گفته‌اند؟» 35پیلاطس گفت: «مگر من یهودی هستم؟ قوم خودت و سران كاهنان، تو را نزد من آوردند. چه کرده‌ای؟» 36عیسی پاسخ داد: «پادشاهی من متعلّق به این جهان نیست. اگر پادشاهی من به این جهان تعلّق می‌داشت، پیروان من می‌جنگیدند تا من به یهودیان تسلیم نشوم، ولی پادشاهی من پادشاهی دنیوی نیست.» 37پیلاطس به او گفت: «پس تو پادشاه هستی؟» عیسی پاسخ داد: «همان‌طور كه می‌گویی هستم. من برای این متولّد شده‌ام و به دنیا آمدم تا به راستی شهادت دهم و هرکه راستی را دوست دارد، سخنان مرا می‌شنود.»38پیلاطس گفت: «راستی چیست؟» پس از گفتن این سخن، پیلاطس باز نزد یهودیان رفت و به آنها گفت: «من در این مرد هیچ جُرمی نیافتم، 39ولی طبق رسم شما من در روز فصح یکی از زندانیان را برایتان آزاد می‌کنم. آیا مایلید كه پادشاه یهود را برایتان آزاد سازم؟» 40آنها همه فریاد كشیدند: «نه او را نمی‌خواهیم، باراباس را آزاد كن.» باراباس یک راهزن بود.

یوحنا باب ۱۷

یوحنا 17


1پس از این سخنان، عیسی به سوی آسمان نگاه كرد و گفت: «ای پدر، آن ساعت رسیده است. پسر خود را جلال ده تا پسرت نیز تو را جلال دهد، 2زیرا تو اختیار تمام انسانها را به دست او سپرده‌ای تا به همهٔ کسانی‌که تو به او بخشیده‌ای حیات جاودان بدهد. 3این است حیات جاودان كه آنها تو را خدای واحد حقیقی و عیسی مسیح را كه فرستادهٔ توست بشناسند. 4من تو را در روی زمین جلال دادم و کاری را كه به من سپرده شده بود تمام كردم 5و اكنون ای پدر، مرا در پیشگاه خود جلال بده همان جلالی كه پیش از آفرینش جهان در نزد تو داشتم. 6«من تو را به آن کسانی‌که تو از میان جهانیان برگزیده و به من بخشیدی شناسانیدم. آنان متعلّق به تو بودند و تو آنان را به من بخشیدی و آنها مطابق كلام تو عمل کرده‌اند. 7اكنون آنها می‌دانند كه آنچه به من دادی واقعاً از جانب توست. 8زیرا آن كلامی را كه تو به من دادی، به آنان دادم و آنها هم آن را قبول كردند. آنها این حقیقت را می‌دانند كه من از جانب تو آمده‌ام و ایمان دارند كه تو مرا فرستاده‌ای. 9«من برای آنها دعا می‌کنم، نه برای جهان. من برای کسانی‌که تو به من داده‌ای دعا می‌کنم زیرا آنها از آن تو هستند. 10آنچه من دارم از آن توست و آنچه تو داری از آن من است و جلال من به وسیلهٔ آنها آشكار شده است. 11من دیگر در این جهان نمی‌مانم ولی آنها هنوز در جهان هستند و من نزد تو می‌آیم. ای پدر مقدّس، با قدرت نام خود کسانی را كه به من داده‌ای حفظ فرما تا آنها یکی باشند همان طوری که ما یکی هستیم. 12در مدّتی كه با آنان بودم با قدرت نام تو کسانی را كه به من بخشیدی، حفظ كردم و هیچ‌یک از آنان هلاک نشد جز آن کسی‌که مستحقّ هلاكت بود تا آنچه کتاب‌مقدّس می‌گوید تحقّق یابد. 13ولی اكنون نزد تو می‌آیم و قبل از اینکه جهان را ترک كنم این سخنان را می‌گویم تا شادی مرا در خود به حدّ كمال داشته باشند. 14من كلام تو را به آنان رسانیده‌ام، امّا چون آنها مانند من به این جهان تعلّق ندارند جهان از آنان نفرت دارد. 15به درگاه تو دعا می‌کنم، نه برای اینكه آنان را از جهان ببری بلكه تا آنان را از شرارت و شیطان محافظت فرمایی. 16همان‌طور كه من متعلّق به این جهان نیستم، ایشان هم نیستند. 17آنان را به وسیلهٔ راستی خود تقدیس نما، كلام تو راستی است. 18همان‌طور كه تو مرا به جهان فرستادی من نیز آنان را به جهان فرستادم. 19و اكنون به‌خاطر آنان، خود را تقدیس می‌نمایم تا آنان نیز با راستی تقدیس گردند. 20«فقط برای اینها دعا نمی‌کنم بلكه برای کسانی هم كه به وسیلهٔ پیام و شهادت آنان به من ایمان خواهند آورد، 21تا همهٔ آنان یکی باشند آن‌چنان‌که تو ای پدر در من هستی و من در تو و آنان نیز در ما یکی باشند و تا جهان ایمان بیاورد كه تو مرا فرستاده‌ای. 22آن جلالی را كه تو به من داده‌ای به آنان داده‌ام تا آنها یکی باشند آن‌چنان‌که ما یکی هستیم، 23من در آنان و تو در من، تا آنها به طور كامل یکی باشند و تا جهان بداند كه تو مرا فرستادی و آنها را مثل خود من دوست داری. 24«ای پدر، آرزو دارم کسانی‌که به من بخشیده‌ای در جایی‌که من هستم با من باشند تا جلالی را كه تو بر اثر محبّت خود بیش از آغاز جهان به من دادی، ببیند. 25ای پدر عادل، اگر چه جهان تو را نشناخته است، من تو را شناخته‌ام و اینها می‌دانند كه تو مرا فرستادی. 26من تو را به آنان شناسانیدم، و باز خواهم شناسانید تا آن محبّتی كه تو نسبت به من داشته‌ای در آنها باشد و من در آنها باشم.»